حميد جان اين شعر کمی از شعار زدگی رنج ميبرد مانند باقی زوايای زندگی من اما مگر ميشود تو بخواهی و من ننويسم!
بايد شبی هی پرسه ميزد تا بفهمد درد يعنی چه
نبش خيابانهای آنشب اين زن ولگرد يعنی چه
آغاز شد ماشين صدای بوق لبخندی هراس انگيز
زن ميرود اينجا فضوليهای او گل کرد يعنی چه
شاعر کنار زن نمی ماند ولی شايد کمی بعدن
شايد کمی بعدن بپرسد از همين زن درد يعنی چه
زن احتمالن با تمام بی تفاوت بودنش ميگفت:
((بايد بفهمی ۱ـدوتا بچه اتاقی سرد يعنی چه
۲ـطاقچه ـآيينه ـ قرآن آرزوهايی کپک خورده
تازه کنارش انعکاس قاب عکس مرد يعنی چه
۳ـسق زدنهای دوکودک روی نان عرضه اندام...))
تا يازده مصراع هی ميگفت و ميآورد يعنی چه...
شاعر خجالت ميکشد يانه نميدانم ولی حالا
ميبيند از اينجا خيابان را که قی ميکرد ((يعنی چه))
زن دست شاعر را نميگيرد نبوسد نمیپرسد
((نبش خيابانهای امشب شاعری ولگرد يعنی چه))
دوست دارم اين شعر را...مخصوصا با صدای شاعر.
عزيز دلم! نسبتش با حقيقت مهم است ! شعر يا شعارش فرقی نمی کند! متشکرم! ....راستی شماره همراهت عوض شده است؟ به همه سلام برسان.
خيلييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييی ممنونم سعيد عزيزم با تمام وجود برات آرزوی خوشبختی می کنم
مثل هميشه ...وقتی شعرهاتون رو ميخونم يه حس عجيبی دارم.زيبا بود.خيلی.
آقا جان ما هم عاشق همين شعارزدگی های شماييم . مخ لص !
يادم رفت عمو . آف لاين خدمت باشيم .
شعر سياهی نه سرخی و سبزی یا که زرد یعنی چه ؟
سلام سعيد جان سيد مرتضي كه به وسيله ني لبك مرد ، به فكر مرد ارديبهشت باش ! شهاب را مي گويم . موفق باشي .